اینجا پر از حضور تو ، اما تو نیستی
زیبای پشت پرده نشسته ! تو کیستی؟
ای کاش لابلای درختان، تو مثل سرو
در پیش چشم های دل من بایستی

بیچاره آنکه روی گلت را ندیده است
بیچاره من که دیدم و مشتاق تر شدم
از دست عشق حال خراب مرا ببین:
در خانه ام نشسته ام و در به در شدم

از بس که قصه تو قشنگ است سالهاست
این شهر با خیال تو در خواب می روند
کوهی و رودهای قدیمی سر به زیر
از دامن بزرگ تو بی تاب می روند

یک عمر بین آتش و گل دست و پا زدم
دیگر حدیث آتش نمرود عجیب نیست
وقتی ترانه های تو تا عرش می رسند
دیگر صدای حضرت داوود عجیب نیست

یوسف اگر که رونق بازار را شکست
تو رونق از تمام جهان برده ای به ناز
در آرزوی کعبه مغیلان به جان خرند
کعبه به آرزوی تو آغوش کرده باز

"دیوانه محبت جانانه ام هنوز
دست از دلم بدار که دیوانه ام هنوز"
مهمان سفره های غریبان شدم ولی،
در بند میزبان همین خانه ام هنوز

قصه  تمام می شود الا حدیث عشق
از یاد می رود همه  الا شمیم دوست
از درد دوریش همه شب خون دل رواست
دائم در این معامله ماندن بهای اوست

علی شیخ پور - 9 اردیبهشت 1384