کشتی شکست و رو به خدا کرد ناخدا
آهش رسید مشهد و دل، رفت نینوا

گفت: السلام غرقه به خون! ناخدای نوح!
کشتی شکست خورده طوفان کربلا!

دودی سیاه، روی جهان را سیاه کرد
هرگز ندیده بود کسی اینچنین عزا

گویی که خیمه های حرم، شعله ور شدند
می سوخت کل کشوری از داغ ماجرا

ذرات عرشه درغم شان ضجه می زدند
از عرشه رفت ماتم، تا عرش کبریا

بر شعله، چون خلیل خدا خنده می زدند
رسم است عشقِ آتش و پروانه بی صدا

کشتی فرو نشست... شهیدان که زنده اند
از عرشه پر کشیده و رفتند تا خدا

علی شیخ پور - 25 دی 1396