عین شین قاف
قسم به عشق و آنکه عشق آفرید
قسم به عشق که داستان دلم با عشق
حدیث شیشه و سنگ است
... بگو چرا دل غم دیده ام چنین بشکست!

... آسمان هنوز همچون کوه
تردید داشت چه باید کرد
که عقل و صبرم برفت و طاقت و هوش
و در زمین دلم عشق بر اریکه نشست


و تو ای برترین معمار
درود بر هنرت
درود به خالق قلب در سینه
چه باشکوه خانه می سازی
ای عشق ! خانه ات مبارک باد!

این آسمان به حسرت روز نخست می گرید
و گر نه باران چیست؟
و کوهها چه شگفت ماتشان برده!

یادش به خیر!
خانه زمین در آسمانها بود  
به زیر پای آدمیان سر فرود آورده است.

قسم به عشق و خالق آن
که امانت هنوز در قلب است
و ای خدای بزرگ! هنوز ممنونم.
یادم نمی رود...
گذشته از این هیچ بودم من
... که عشق آمد و در زمین دلم بر اریکه نشست.

علی شیخ پور - 12 آبان 1381