پسرک پنجره را باز گشود
گرمی داخل خانه به درک
گرمی عشق کجاست؟

- به افق می نگریست -

عادت این بود که گاهی قلمش را
پای شعرش می ریخت
نامه می کرد و به بادش می داد
تا مگر آنچه که در تنهایی
عشق صدایش می کرد
نامه را باز بگیرد از باد

باد که مدتها بود
بی خبر بر می گشت
کار آخر را کرد
آری این برف زمستانی بود
که به همراهی باد
راه خود را به اتاق پسرک کج می کرد

- پسرک راه افق را پرسید-

... سالها می گذرد
خاطره ها می آید
زیر رگبار سپید سرما
نامه ای در باد است
و هنوزش که هنوز
نامه سرگردان است
هیچ کسی نیست بفهمد که چه باید بکنیم

... و اتاق خالی
پر شد از برف سپید
نامه اش ماند برای من و تو

- پسرک رفت و رسید -

علی شیخ پور - 17 دی 1381