چتر خود را بستم
زیر باران رفتم
بگذارید بگویند فلانی چقدر سهراب است
می روم زیر درختی
که ز سرمای هوا خشکیده است
و ندارد برگی، و ندارد شاخی
تا که باران همه اش مال خودم ...

مردم شهر
بیایید و ببینید چه زیباست خزان
تو مگر دوست نداری که هر از سالی چند
از گذرگاه پر از برگ، گذاری بکنی ؛
ناودانی باشد
تا کنارش بنشینی
و دل باز زمستان شده را
باز به آواز خوش شرشر آب
مثل سهراب بهاری بکنی؟

علی شیخ پور - 22 فروردین 1382