بچه که بودم شعری برای زیارت امام رضا یاد گرفته بودم که فقط اولش رو یادم مونده. در سفری که با همکلاسی های دبیرستان پس از فارغ التحصیلی به مشهد داشتم، این شعر رو از نو سروم:

"تلق و تلوق، ‌تلق و تلوق
می رسد این صدا به گوش
صدای رفتن قطار
میان خنده و خروش"

تلق و تلوق، تلق و تلوق
به سوی مشهد می روم
تا به امام دعا کنم
کنار دستش بشینم
خدامونو صدا کنم

کاشکی پرنده بودم
تا که دلم پر می زد
زودتر از این قطار
به گنبدت سر می زد  

اگر رسیدم پیشت
یه آرزویی دارم
می خوام برم مدینه
چشم به دستات دارم

مدینه شهر عشقه
مکه که شهر خداست
بی کربلا و نجف
سر هممون بی کلاست

کاشکی برم کاظمین
یا که برم سامرا
قول می دم که بعدش
بازم میام همینجا

آی بچه ها ما رفتیم
به خونه بر می گردیم

علی شیخ پور - 15 مرداد 1382