چرا همیشه نیمه شب است؟! تازه فهمیدم:

گذشته ها که از گذر خاطرم گذر می کرد
لحظه ای ننگین بود ‌، که در آن روز به شب می پیوست
من و تو هیچ نیاندیشیدیم
که چرا رنگ غروب اینقدر غمگین بود
و به یادم هست که از روز نخست
هر زمان شب می شد
همه می خوابیدند، و به من می گفتند:
سر به بالین بگذار
تو چرا بیداری؟!
شب عزیز است غنیمت بشمار!

تا که کم کم کمر همت بیدار نشینی سحر
زیر بار شب تار،
از وسط گشت دوتا
باورم شد که چه خوب است که آرام بخوابیم به امّید خدا
اینچنین رفت به ذهنم که غروب و شفق صبح،
هر دو از یک رنگند
هر دو قرمز رنگند

باورم شد که طلوع
قبل خورشید صدا خواهد زد
و مرا از قفس خواب جدا خواهد کرد .

...و همین بود که من خوابیدم...

علی شیخ پور - 13 شهریور 1381